0
0

چگونه با هیجان های دشوار خود روبرو شویم؟‌

0
0

زندگی آسان نیست. اغلب با موقعیت¬های سختی روبه¬رو می¬شویم، که هیجان¬های دشواری نظیر خشم، ترس، نگرانی و اندوه را درپی دارند. از سن خاصی یاد می¬گیریم که فرار از مشکلات کمکی نمی¬کند، بلکه باید به-طورمستقیم با آنها دست و پنجه نرم کنیم. برای پذیرش هیجان¬های دشوار پنج مرحله وجود دارد. با هر مرحله که فرد جلوتر می¬رود از میزان مقاومت او در برابر هیجان¬ها کاسته می¬شود. 1. مرحلۀ مقاومت : در این مرحله فرد با تجربه خود در ستیز است و می¬خواهد از شر آن خلاص شود. 2. مرحلۀ کاوش : در این مرحله فرد با کنجکاوی به تجربۀ خود روی می¬آورد. برای مثال از خود می¬پرسد: «چه احساس¬های دارم؟» 3. مرحلۀ تحمل : در این مرحله فرد با اطمینانِ خاطر می¬تواند ناراحتی را تحمل و آرامشش را حفظ ¬کند. برای مثال می¬گوید؛ «من این احساس¬ها را دوست ندارم اما می¬توانم در برابر آنها تحمل کنم». 4. مرحلۀ اجازه دادن : در این مرحله فرد اجازه می¬دهد احساس¬هایش پدید آیند و محو شوند (در رفت و آمد باشند). برای مثال می¬گوید؛ «مشکلی نیست این احساس¬ها را داشته باشم، می¬توانم از آنها فاصله بگیرم». 5. مرحلۀ دوست شدن . در این مرحله فرد به جنبه مفید تجارب هیجانیِ دشوار نیز توجه می¬کند. برای مثال با خود می¬گوید؛ «از این تجربه چه چیزی می¬توانم بیاموزم». سه راهبرد مؤثر ویژه برای کار با هیجان¬های دشوار وجود دارد: برچسب¬زدن به هیجان¬ها آگاهی از هیجان¬ها در بدن تسکین-آرامش-پذیرش (پذیرا بودن) برچسب¬زدن به هیجان¬ها «نام¬اش نهید تا رام¬اش کنید». نام¬گذاری یا برچسب¬زدن به هیجان¬هایِ دشوار به ما کمک می¬کند از بند آنها رها شویم و به آنها نچسبیم. تحقیقات نشان می¬دهد وقتی که به هیجان¬های دشوار برچسب می¬زنیم، ساختاری در مغز به نام آمیگدال که خطر را ثبت می¬کند کمتر فعال می¬شود و به احتمال کمتری باعث ایجاد واکنش استرس در بدن می¬شود. وقتی به آرامی می¬گوییم «این احساس خشم است» یا «ترس را تجربه می¬کنم»، معمولاً تاحدودی احساس می¬کنیم از هیجان موردنظر رهایی یافته¬ایم، در این شرایط به نوعی در اطراف احساس ما فاصله و فضایی پدید می¬آید. در واقع، به جای اینکه عنان اختیار خود را به دست هیجان بسپاریم، می¬توانیم از هیجان خود آگاه شویم و در انتخاب پاسخ خود به آن احساس قدرت بیشتری کنیم. آگاهی از هیجان¬ها در بدن «هیجان را احساس کنید تا التیام یابد». هیجان¬ها، مؤلفه¬های ذهنی و جسمی¬ شامل افکار و حس¬های بدنی دارند. برای مثال، زمانی که خشمگین هستیم از لحاظ ذهنی زمان زیادی را صرف توجیه دیدگاه و موضع-گیری خود و برنامه¬ریزی برای آنچه باید بگوییم، می¬کنیم. همچنین، در شکم خود تنش جسمی زیادی احساس می¬کنیم، زیرا بدن ما آماده جنگیدن می¬شود. مدیریت یک هیجان دشوار از طریق کارکردن با افکار دشوار است زیرا به¬سادگی غرق در افکار خود می-شویم. با این حال، کار کردن با حس¬های جسمیِ هیجان آسان¬تر است. افکار به سرعت در ذهن ما در رفت و آمد هستند، به همین خاطر سروکله¬زدن با آنها برای تغییرشان دشوار است. در مقابل، تغییرات و حرکات بدن تا حدودی آهسته¬تر است. وقتی لنگر و محل هیجان¬ها را در بدن خود مشخص می¬کنیم (یعنی حس¬های جسمی واقعی هر هیجان را تشخیص می¬دهیم و با توجه¬آگاهی با آنها تماس برقرار می¬کنیم)، اغلب هیجانِ دشوار خود به خود شروع به تغییر می¬کند. تسکین – آرامش – پذیرش وقتی رابطۀ دوستانه و پذیرایی با هیجان¬های دشوار برقرار کنیم، موقتی و گذار می¬شوند و خیلی زود به اتمام می¬رسند. هنگامی که احساس ترس ملازم و همدم آگاهی از هیجان¬ها باشد، کمتر نسبت به آنها گشودگی داریم و در تحمل¬شان هم با مشکل روبرو می¬شویم. اما وقتی آگاهی ما با عطوفت و گرمی همراه باشد، توانایی ما برای احساس آنچه در درون ما روی می¬دهد، بیشتر می¬شود و آنچه نیاز داریم را برای خودمان می¬توانیم مهیا کنیم.

نمایش 1 نتیجه
پاسخ شما

برای ارسال لطفا ابتدا وارد خود شوید.

به بالای صفحه بردن